STORIES for CHILDREN by Sister Farida

(www.wol-children.net)

Search in "Farsi":

Home -- Farsi -- Perform a PLAY -- 144 (Totally in love 5)

Previous Piece -- Next Piece

!نمایش نامه ها – برای دوستانتان اجرا کنید
نمایش نامه ها جهت اجرای کودکان

441. کاملا عاشق 5


هودسون تایلور با ناراحتی در را بست. او باید دوستانش را در جزیره ی تسونگ مینگ ترک میکرد، زیرا افراد حسود در دادگاه عالی حرف های بدی درباره ی او زده بودند. او این را اصلا درک نمی کرد. ولی خداوند او را ترک نکرد. او می تواند حتی از بدی، خوبی بوجود بیاورد.

آدرس جدیدش در خیابان بریج در شهر نینگ پو بود. او در آنجا هم با شادمانی درباره ی عیسی نجات دهنده، برای چینی ها حرف می زد.

خداوند همه چیز را درست می کند. ولی بهترین قسمتش هنوز در راه بود! یا بهتر بگوییم، بهترین شخص. در همسایگی، یک مدرسه ی تبلیغی بود و خانمی از کشور انگلیس در آنجا درس می داد. هودسون عاشق آن معلم شاد شد و او هم همینطور. هودسون می خواست با او ازدواج کند ولی اول باید چیزی را به او اعتراف می کرد.

اچ.تی.: "مری، من باید چیزی به تو بگویم. من مرد پولداری نیستم. و زمانی که به چیزی احتیاج داشته باشم، از عیسی درخواست کرده و به او اعتماد می کنم. من پول زیادی ندارم، ولی آیا تو در هر حال با من ازدواج می کنی؟"

مری: "بله! و بعد با همدیگر به او اعتماد می کنیم. ما به چیز زیادی احتیاج نداریم. عیسی بهترین چیزی است که داریم."

دوستان بسیاری برای عروسی آمدند. خداوند به همه ی کسانی که او را دوست دارند بهترین ها را می دهد. او این قول را داده و سر قولش نیز می ایستد. به همین خاطر هم هودسون و مری زندگی هایشان را به او دادند.

هودسون مراقب بیماران بود وهمچنین موعظه می کرد. مری به کودکان درس می داد و برای دختران و پسران زیادی در باره ی خداوند عیسی صحبت می کرد. و آنها به فقرا هم چیزی برای خوردن می دهیم. هودسون و مری هرگز کم کاری نکردند. آنها زمانیکه چینی ها در عیسی ایمان می آوردند بسیار خوشحال می شدند.

هر روز عصر، زنگ ها مانند دعوتی برای رفتن به مراسم پرستشی به صدا درمی آمدند.

نیی بت پرست نیز آن آوازهای شاد را شنید و به آنجا رفت. برای اولین بار در زندگیش، او شنید که عیسی تنها راه رسیدن به خداست.

نیی: "آقای تایلور، من مدت های زیادی به دنبال حقیقت بودم. عیسی حقیقت است. من در او ایمان دارم. به مدت چند سال است که شما این حقیقت را می دانید؟"

اچ.تی.: "صدها سال."

نیی: "چه؟ اینقدر طولانی؟؟؟ چرا کسی زودتر از این نیامد تا حقیقت را به ما بگوید؟"

این سوال همچنان در ذهن هودسون بود. او به میلیون ها چینی فکر می کرد که هنوز حقیقت را نمی دانستند- و او حتی خیلی سخت تر کار کرد تا اینکه بسیار مریض شد. سپس، بدون هیچ شکستی، او مجبور شد به انگلیس برگردد تا بهتر شود.

آیا خداوند می تواند حتی وقتی کسی بیمار می شود، بهترین را برایش انجام دهد؟

پاسخ را در نمایش بعدی خواهید شنید. یادتان باشد گوش دهید!


افراد حاضر: راوی، هودسون تایلور، مری، نیی (iN)

ynamreG FEC :thgirypoC ©

www.WoL-Children.net

Page last modified on August 07, 2024, at 04:04 PM | powered by PmWiki (pmwiki-2.3.3)