Home -- Farsi -- Perform a PLAY -- 160 (Why does Jesus allow it 1)
!نمایش نامه ها – برای دوستانتان اجرا کنید
نمایش نامه ها جهت اجرای کودکان
061. چرا عیسی اجازه داد 1
آن سه خواهر و برادر جدایی ناپذیر بودند. آیا آنها را می شناسید؟ مارتا، پر از ایده و همیشه در حرکت. مریم، آرام و کمی خجالتی،و ایلعازر برادر قابل اعتمادشان. هر سه آنها عاشق عیسی بودند.
زمانی که عیسی با شاگردانش به بیت عنیا آمد، آنها را دید.
فضای شادی آن خانه ی کوچک را پر کرده بود، تا زمانی که ایلعازر بطور ناگهانی بسیار مریض شد. مریم با نگرانی بسیار کنار تختش نشست. برادر بیمار به سختی می توانست حرف بزند. او چشمانش را بست. مارتا به سمت در رفت و از دیدن چهره ی بی رنگ برادرش بسیار شوکه شد.
مارتا: "مریم، اینطوری نمی شود. عیسی تنها کسی است که می تواند کمک کند. من همین الان می روم تا برایش یک پیغام بفرستم."
پیک در حالی که نفسش بند آمده بود، عیسی را در کنار رود اردن پیدا کرد.
پیک: "عیسی، زود بیا! مریم و مارتا مرا فرستاده اند. ایلعازر بسیار بیمار است. زود بیا وگرنه او می میرد!"
عیسی هر سه خواهر و برادر را دوست داشت. ولی او بلافاصله پیش آنها نرفت. او درست در همانجایی که بود همراه شاگردانش باقی ماند. او گذاشت چند روزی بگذرد.
عیسی: "بیایید، همین الان می رویم. ایلعازر خوابیده است. من می روم بیدارش کنم."
شاگرد: "اگر او خوابیده است، پس دوباره حالش خوب خواهد شد."
عیسی: "منظور من از خوابیده، چیز دیگری بود. ایلعازر مرده است."
شاگرد: "مرده؟"
عیسی: "من خوشحالم که آنجا نبودم. برای اینکه حالا شما ایمان داشتن در من را یاد خواهید گرفت."
شاگردان متوجه نشدند که چه اتفاقی افتاده بود. ایلعازر مرده بود و عیسی خوشحال بود. آنها چطور می توانستند ایمان داشتن را در چنین موقعیتی یاد بگیرند؟
آیا شاید منظور عیسی آن بود که حتی وقتی چیز وحشتناکی اتفاق می افتد باید به او اعتماد کنیم؟ حتی زمانی که شخص متوجه نمی شود؟
ایلعازر دفن شد. مریم و مارتا خیلی گریه کردند. عزاداران زیادی آمده بودند. آنها می خواستند دو خواهر را آرام کنند.
حالا من می خواهم کار کوچکی به شما بدهم.
به جواب این سوال فکر کنید: شما چه کار می کنید اکر عیسی به دعاهایتان بلافاصله پاسخ ندهد و کمکتان نکند؟
چه کار می کنید اگر او اجازه دهد بدترین اتفاق ها برایتان بیفتد؟ آیا شما با این وجود باز هم باور دارید که او دوستتان دارد؟
لطفا به آن فکر کنید!
و به یاد داشته باشید- که این داستان در نمایش بعدی ادامه پیدا خواهد کرد.
افراد حاضر: راوی، مارتا، پیک، عیسی، شاگرد
ynamreG FEC :thgirypoC ©