STORIES for CHILDREN by Sister Farida(www.wol-children.net) |
|
Home عربي |
Home -- Farsi -- Perform a PLAY -- 042 (TiFam, daughter of the witch doctor 1) This page in: -- Albanian -- Arabic? -- Armenian -- Aymara -- Azeri -- Bengali -- Bulgarian -- Cebuano -- Chinese -- English -- FARSI -- French -- Fulfulde -- German -- Greek -- Guarani -- Hebrew -- Hindi -- Indonesian -- Italian -- Japanese -- Kazakh -- Korean -- Kyrgyz -- Macedonian -- Malayalam? -- Platt (Low German) -- Portuguese -- Punjabi -- Quechua -- Romanian -- Russian -- Serbian -- Slovene -- Spanish-AM -- Spanish-ES -- Swedish -- Swiss German? -- Tamil -- Turkish -- Ukrainian -- Urdu -- Uzbek
!نمایش نامه ها – برای دوستانتان اجرا کنید 24. تیفام، دختر دکتر جادوگر 1خورشید از پشت کوههای هاییتی بالا آمد. تی فام با پدر و مادرش در یک کلبه ی گلی کوچک زندگی می کرد. آنها خیلی فقیر بودند و همیشه از روح های شیطانی می ترسیدند. آنها چیزی درباره ی خدای حقیقی که آنها را دوست داشت نمی دانستند که می گفت: نترسید چون من با شما هستم. پدر تیفام دکتر جادوگر، اورستیل، صبح زود از خواب بیدار می شد و مادرش کارهای خانه و مزرعه را انجام میداد. تیفام بیشتر وقت ها باید کمک می کرد. مادر: "تیفام، ما می خواهیم سیب زمینی ها را از خاک در بیاوریم و فردا در بازار بفروشیم. برو و برگ موز بیاور تا آنها را در سبد بگداریم." تیفام: "اگر این کار را بکنم، آن پیراهنی که قولش را داده بودی می توانم داشته باشم؟" مادر: "حالا ببینیم." تیفام چاقو را برداشت و به سمت درخت موز رفت. دوستش به سمت او دوید. مریم: "تیفام! تیفام!" تیفام: "مریم، فردا میخواهم پیراهنی را بخرم که رویش حروف دارد." مریم: "حروف؟ تو حتی نمی توانی بخوانی. من می خواهم اول خواندن را یاد بگیرم و سپس چیزی بخرم." تیفام: "میخواهی یک جادو از پدرم بخری تا از تو محافظت کند؟" مریم: "نه، من دیگر جادو نمی خواهم. ما مسیحی شدیم و می خواهیم یک انجیل بخریم." تیفام: "مریم، تو دیوانه شده ای! روح های شیطانی اصلا خوششان نمی آید. تو مریض خواهی شد." مریم: "تیفام، من دیگر از هیچ چیزی نمی ترسم.عیسی از همه ی روح های شیطانی قوی تر است. او گفته است: نترسید چون من همیشه با شما هستم. ویکتور اینها را از انجیل برای ما گفت." تیفام: "همه ی آنها دروغند، همه دروغند." تیفام جادوی خود را محکم گرفت و دوید. تیفام: " مادر، مریم دیگر جادو را استفاده نمی کند برای اینکه مسیحی شده اند." مسیحی ها کسانی هستند که به عیسی تعلق دارند و به همین دلیل دیگر نمی خواهند کاری با جادو، ستاره ها، طالع بینی یا خرافات داشته باشند. خداوند در کلام خود همه ی اینها را ممنوع کرده است. آیا شما با این چیزها سر و کار دارید یا به عیسی اعتماد می کنید؟ او به تنهایی می تواند نگهدار شما باشد. همانطور که گفته است: نترسید چون من با شما هستم. تیفام نمی دانست که او می تواند به درگاه عیسی دعا کند. او همیشه با ترس زندگی می کرد. وقتی که اورستیل، دکتر جادوگر، شنید که مریم و خانواده اش مسیحی شده اند چهره اش از عصبانیت سیاه شد و سپس... ادامه ی این داستان واقعی را در قسمت بعدی خواهم گفت. افراد حاضر: راوی، تیفام، مادر، مریم ynamreG FEC :thgirypoC © |