741. هیچ چیز برای خدا سخت نیست 2

غیرممکن است! کاملا غیرممکن است! حتما ابراهیم چنین فکری داشته است.

چرا؟ او پیر بود، همسرش سارا نیز همینطور. سالها پیش خداوند به آنها قول فرزند پسری را داده بود.

ولی بچه دار شدن در سن 98 سالگی، یا پدر شدن در 99 سالگی؟خب، غیرممکن است.

آیا خداوند او را فراموش کرده بود؟

ابراهیم جلوی چادرش نشست. ظهر بود و بسیار بسیار داغ. ناگهان برایش مهمان آمد. سه مرد. ابراهیم دربرابرشان تعظیم کرد. آیا او حدس زده بود که خداوند خودش یکی از آن سه نفر بود؟

ابراهیم: "خداوندم، دیگر سفر نکن. همینجا بمان. من آب می آورم و پاهایت را می شورم. بیا در سایه بشین. برایت غذا آماده می کنم."

مرد: "همان کاری را انجام بده که گفتی."

ابراهیم با عجله رفت تا همه چیز را آماده کند. سارا نان پخت، خدمتکار گوساله ای آماده کرد و ابراهیم یک غذای بسیار خوب صحرایی را سرو کرد که با شیر کره ای و شیر تازه شروع شد.

مرد: "سارا، همسرت کجاست؟"

ابراهیم: "او در چادر است."

مرد: "من حقیقتی را به تو می گویم. طی یک سال، زمانی که بر میگردم، سارا پسری خواهد داشت."

(صدای خنده)

سارا خندید. او داشت گوش می داد.

غیرممکن است، او با خودش فکر کرد، من خیلی پیر هستم.

مرد: "چرا سارا خندید و گفت که داشتن پسر برایش غیرممکن است؟ آیا می شود چیزی برای خداوند مشکل باشد؟ طی یک سال سارا پسری خواهد داشت."

آیا چیزی وجود دارد که برای خداوند غیرممکن باشد؟ خداوند بیش از ده ها بار قول یک پسر را به ابراهیم داده بود. روزی یک موقعیت خاص پیش آمد.

صدای خداوند: "ابراهیم، به آسمان نگاه کن و ستاره ها را بشمار. این تعداد فرزندان توست که می خواهم به تو بدهم."

ابراهیم نمی توانست ستاره ها را بشمارد، ولی به خداوند اعتماد کرد. آسمان بزرگ پر از ستاره به او نشان داد که خداوند چقدر حتی بزرگتر است. آیا چیزی برای خداوند غیرممکن است؟هرگز!

و تصور کنید، زمانی که ابراهیم صدساله بود، پدر شد و سارا نیز در 09 سالگی یک مادر بسیار شاد بود.

(صدای خنده ی کودک) آنها اسم آن پسر را اسحاق گذاشتند.

با خداوند هیچ چیز غیرممکن نیست. او بزرگتر از چیزی است که شما بتوانید فکرش را بکنید. سعی کنید ستاره ها را بشمارید، آنگاه متوجه خواهید شد که او بسیار بزرگ است.

افراد حاضر: راوی، ابراهیم، مرد، صدای خداوند

ynamreG FEC :thgirypoC ©