Home
Links
Contact
About us
Impressum
Site Map


YouTube Links
App Download


WATERS OF LIFE
WoL AUDIO


عربي
Aymara
Azərbaycanca
Bahasa Indones.
বাংলা
Български
Cebuano
Deutsch
Ελληνικά
English
Español-AM
Español-ES
فارسی
Français
Fulfulde
Gjuha shqipe
Guarani
հայերեն
한국어
עברית
हिन्दी
Italiano
Қазақша
Кыргызча
Македонски
മലയാളം
日本語
O‘zbek
Plattdüütsch
Português
پن٘جابی
Quechua
Română
Русский
Schwyzerdütsch
Srpski/Српски
Slovenščina
Svenska
தமிழ்
Türkçe
Українська
اردو
中文

Home -- Farsi -- Perform a PLAY -- 059 (Tears on Christmas 1)

Previous Piece -- Next Piece

!نمایش نامه ها – برای دوستانتان اجرا کنید
نمایش نامه ها جهت اجرای کودکان

95. اشک در کریسمس 1


در مدرسه ی شبانه روزی مسیحی، همگی آماده ی رفتن بودند. توره آ منتظر تعطیلات کریسمسش بود.

پدرش به دنبال او آمد. راه طولانی بود و توره آ به چیزهای زیادی فکر کرد.

توره آ: "پدر، آیا راشده مرا خواهد شناخت؟ حسن چه کار می کند؟"

توره آ از دیدن خواهر و برادر، گربه و بزهایش بسیار خوشحال بود.

زمانیکه آنها به دهکده شان رسیدند، نور شمع را از پنجره ها دیدند. بیرون از خانه ها،کرم های شبتاب در اطراف پرواز می کردند. دخترانی که از چاه آب می آوردند صدایش کردند:

دخترها: "سلام توره آ! خوشحالیم که برگشتی. چه خبر؟ ازمدرسه ات برایمان تعریف می کنی؟"

توره آ: "بله، فردا خواهم گفت. الان دیر است. فردا به دیدنم بیایید."

مادر غذای مورد علاقه ی توره آ را برایش درست کرده بود. آنها حرف های زیادی با هم داشتند. با اینکه مدت زیادی بود که توره آ از آنجا دور بود ولی همه چیز مثل قبل بود. و تنها یک چیز تغییر کرده بود! و او هنگام خواب به آن فکر کرد.

کریسمس بود. هیچ کس در دهکده آن را جشن نمی گرفت. توره آ تنها کسی بود که عیسی را دوست داشت. او می خواست جشن بگیرد ولی نمی دانست چگونه!

توره آ: "یک فکری دارم. من فردا صبح خیلی زود بیدار می شوم و انجیلم را می خوانم."

و این کار را کرد. او از خانه بیرون و از تپه بالا رفت. درآنجا به تنهایی نشست و درباره ی مریم، یوسف و عیسی کوچک خواند.

توره آ: "عیسی آمد، ولی مردم خودش قبولش نکردند. خداوند عیسی، در آن زمان درهای بیت اللحم بسته بودند ولی امروز قلب ها بسته اند."

و قتی توره آ ده سالش بود، ازعیسی خواست که وارد زندگیش شود و به او بعنوان خداوند و نجات دهنده اش اعتماد کرد.

حسن: "توره آ، دنبالت می گشتم. چه چیزی می خوانی؟"

آیا برادرش بعد از شنیدن یکی از داستان های انجیل راز او را فاش می کند؟ این مساله می تواند نتایج وحشتناکی برایش داشته باشد. ولی او به هر حال این کار را انجام داد. در تمامی دنیا زنگ ها در کریسمس به صدا درآمده بودند، و در همان موقع یک پسر بچه برای اولین بار داستانی را درباره ی عیسی شنید.

روز کریسمس به زیبایی شروع شد ولی در پایان روز همراه با گریه بود. چرا؟ در قسمت بعدی به شما خواهم گفت.


افراد حاضر: راوی، دختر، توره آ، حسن

ynamreG FEC :thgirypoC ©

www.WoL-Children.net

Page last modified on August 05, 2024, at 11:34 AM | powered by PmWiki (pmwiki-2.3.3)