STORIES for CHILDREN by Sister Farida(www.wol-children.net) |
|
Home عربي |
Home -- Farsi -- Perform a PLAY -- 033 (Farewell from the mountain) This page in: -- Albanian -- Arabic? -- Armenian -- Aymara -- Azeri -- Bengali -- Bulgarian -- Cebuano -- Chinese -- English -- FARSI -- French -- Fulfulde -- German -- Greek -- Guarani -- Hebrew -- Hindi -- Indonesian -- Italian -- Japanese -- Kazakh -- Korean -- Kyrgyz -- Macedonian -- Malayalam? -- Platt (Low German) -- Portuguese -- Punjabi -- Quechua -- Romanian -- Russian -- Serbian -- Slovene -- Spanish-AM -- Spanish-ES -- Swedish -- Swiss German? -- Tamil -- Turkish -- Ukrainian -- Urdu -- Uzbek
!نمایش نامه ها – برای دوستانتان اجرا کنید 33. خداحافظی از کوهپسر: "هوررا! پنجشنبه مدرسه نداریم، چون تعطیل است." دختر: "چه تعطیلی هست؟" پسر: "روز معراج." دختر: "یعنی چه؟" پسر: "خب، درست نمی دانم." می خواهید برایتان توضیح بدهم؟ پسر: "بله، دوست داریم بدانیم." روز معراج به ما یادآوری می کند که عیسی بعد از آنکه ماموریت خود را بر روی زمین انجام داد به بهشت بازگشت. در این چهل روز، عیسی بارها و بارها پیش روی شاگردانش ظاهر شد. آنها او را دیدند، صدایش را شنیدند و با او غذا خوردند. در یکروز برای بیش از 005 نفر در یک زمان ظاهر شد. و چهل روز بعد از عید پاک شاگردان خود را بر بالای کوه زیتون برد. او می خواست با ایشان تنها باشد و قبل از رفتن چیز مهمی را به ایشان بگوید. عیسی: "من فرمان خدا را انجام دادم. اکنون پیش تمامی مردم دنیا بروید و بگویید که برای آنها مردم و دوباره برخاستم. به آنها بگویید که از من بخواهند خدایشان باشم تا بتوانند در بهشت در کنار من باشند. و به یاد دااشته باشید، که همیشه همراه شما خواهم بود و به شما این قدرت را می دهم که در باره ی من به دیگران بگویید." سپس عیسی دست هایش را به سمت بالا برد و شاگردانش را برکت داد. و به محض آنکه اینکار را کرد، ناگهان ناپدید شد و در حالیکه او به دنیای نامریی خداوند می رفت یک ابر او را از چشمانشان پنهان کرد. پسر: "الان عیسی در بهشت چه کار می کند؟" او بر همه چیز فرمانروایی می کند. به دعاهای ما جواب می دهد و برای ما نزد خداوند دعا می کند. و برای کسانی که به او ایمان دارند جایی را برای زندگی آماده می کند. دختر: "من اینها را در انجیل خوانده ام. اینجا: عیسی گفت: خانه ی پدر من اتاق های بسیاری دارد، من به آنجا می روم تا جای شما را آماده کنم." پسر: "آیا شاگردانش از اینکه عیسی دیگر با آنها نبود ناراحت نشدند؟" به هیچ وجه. این همان قولی بود که او به آنها داده بود. پسر: "چه قولی؟" در داستان بعدی به شما خواهم گفت. افراد حاضر: راوی، پسر، دختر، عیسی ynamreG FEC :thgirypoC © |