STORIES for CHILDREN by Sister Farida

(www.wol-children.net)

Search in "Farsi":

Home -- Farsi -- Perform a PLAY -- 060 (Christmas – so different 2)

Previous Piece -- Next Piece

!نمایش نامه ها – برای دوستانتان اجرا کنید
نمایش نامه ها جهت اجرای کودکان

06. کریسمس- خیلی متفاوت 2


در یک دهکده ی کوچک در کوهها، کسی کریسمس را جشن نمی گرفت. هیچ کس خوشحال نبود که خداوند عیسی به دنیا آمده بود. ولی در مورد توره آ فرق می کرد. آن روز صبح او به شکل مخفیانه ای داستان یوسف، مریم و عیسی کوچک را برای برادرش تعریف کرده بود. او دلش می خواست کریسمس را جشن بگیرد ولی نمی دانست چگونه.

در مدرسه ی مسیحی، آنها درخت کریسمس، هدیه، نور و ترانه داشتند ولی در اینجا نه. او پیشبند خود را پوشید، خمیر نان را ورز داد، از چاه آب آورد و شیر بزها را دوشید. توره آ خیلی خوشحال بود که به مادر خسته اش کمک می کرد. همچنین، به این شکل او می توانست کریسمس را جشن بگیرد. در هنگام عصر، میهمانان زیادی آمدند. تمامی خویشاوندان می خواستند توره آ را ببینند، چون که او فقط در تعطیلات مدرسه در آنجا می ماند.

آنها خرگوش سرخ شده خوردند. همگی خوششان آمد! بعد از غذا، ناگهان حسن گفت:

حسن: "توره آ، لطفا داستان عیسی کوچک در آخور را برایمان تعریف کن، همان که امروز صبح برایم گفتی."

ناگهان اتاق به شکل خطرناکی ساکت شد. کسی در اینجا از نام عیسی خوشش نمی آمد، و به همین دلیل، همه با عصبانیت به توره آ نگاه کردند. آرمین، پسرعمویش او را مسخره کرد:

آرمین: "همین را در مدرسه به تو یاد دادند؟ توهرگز نباید درباره اش صحبت کنی!"

توره آ ساکت ماند. او احساس تنهایی و طرد شدن داشت. درست مانند عیسی در سال های بسیار دور. ولی هر چیزی که اتفاق می افتاد، او به عیسی وفادار می ماند. پدرش گفت:

پدر: "البته که توره آ داستان های انجیل را باور نمی کند. ما دین متفاوتی داریم و او این را می داند. درست است توره آ؟"

توره آ: "ولی من به عیسی ایمان دارم. او تنها راهی است که ما را به بهشت می برد. عیسی گفت: من راه، راستی و زندگی هستم. هیچکس پیش پدر نمی رود به جز از طریق من." (یوحنا 41: 6)

سکوتی بسیار سرد و یخی و نگاه هایی تیره و عصبانی به سمت دخترک 31 ساله رفتند. رد کردن عیسی توسط بقیه او را بسیار ناراحت می کرد. او با گریه بیرون رفت. توره آ تنها کسی بود که خداوند عیسی را دوست داشت. چرا دیگران او را دوست نداشتند؟ توره آ جوابی نداشت.

ناگهان برادر کوچکش، حسن، در برابرش ایستاد.

حسن: "توره آ، من داستان های تو را دوست دارم. من هم می خواهم درست مثل تو شوم."

توره آ لبخند زد. او دیگر نمی ترسید. شادی کریسمس وارد قلبش شد. او کریسمس را با عیسی در قلبش، جشن گرفت!


افراد حاضر: راوی، حسن، آرمین، توره آ، پدر

ynamreG FEC :thgirypoC ©

www.WoL-Children.net

Page last modified on August 08, 2024, at 11:37 AM | powered by PmWiki (pmwiki-2.3.3)