Home -- Farsi -- Perform a PLAY -- 037 (Jumping with joy at 15.00 o'clock)
!نمایش نامه ها – برای دوستانتان اجرا کنید
نمایش نامه ها جهت اجرای کودکان
73. پریدن با شادی ساعت 3
مرد: "غیرممکن است!"
زن: "چرا ممکن است! ببین! او می تواند راه برود."
مرد: "ممکن است شبیهش باشد."
زن: "من کاملا مطمئنم که خودش است. او 04 سال فلج بود و الان می تواند راه برود."
مرد: "این یک معجزه است. من تا حالا چیزی شبیه این ندیده بودم."
زن: "نگاه کن چقدر خوشحال است. از خوشحالی بالا و پایین می پرد."
درست است: او راه رفت و بالا و پایین پرید و خدا را ستایش کرد. مردم به او و پطرس نگاه می کردند.
پطرس: "چرا شما ما را این گونه نگاه می کنید انگار ما کاری کردیم که راه برود! عیسی این کار را انجام داد! ایمان در نام او معجزه می کند."
آن روز در حقیقت مانند تمام روزهای دیگر آغاز شده بود. بعد ازظهر پطرس و یوحنا به معبد رفتند. آنها عادت داشتند که هر روز بعدازظهر ساعت 3 برای دعا به معبد بروند.
شما چه زمانی دعا می کنید؟
جلوی در یک گدای فلج جلویشان را گرفت و دستهایش را به سمتشان دراز کرد.
مرد افلیج: "از من نگذرید! به من رحم کنید! لطفا به من پول بدهید."
پطرس و یوحنا به او نگاه کردند. پطرس گفت:
پطرس: "من هیچ طلا و نقره ای ندارم. من پولدار نیستم. ولی تمام آنچیزی که دارم را به تو می دهم: در نام خداوند عیسی مسیح بلند شو و راه برو."
سپس پطرس دستش را گرفت و کمکش کرد که بایستد. معجزه رخ داد. بلافاصله پاها و مفصل هایش قوی و محکم شدند. او می توانست بایستد و راه برود.
مرد نمی توانست باور کند. او دوباره سالم شده بود! او راه می رفت، بالا و پایین می پرید و از خدا تشکر می کرد. او با خوشحالی زیاد خدا را ستایش می کرد و تمام مردمی که آنجا بودند نیز همین کار را می کردند.
عیسی می خواهد که در زندگی شما معجزه کنذ، به او اعتماد کنید.
افراد حاضر: راوی، مرد، زن، پطرس، مرد افلیج
ynamreG FEC :thgirypoC ©