521. تیر کشنده 2

یک نفر می خواست حقیقت را بگوید. یک در برابر 004!

میکایاه: "شاه اخاب، خداوند این جنگ را نمی خواهد. اگر شما به حرف او گوش نکنید زندگیتان در خطر خواهد افتاد."

اخاب: "آیا شنیدید؟ حکم مرگ مرا میدهد. او را در زندان بیندازید. الان!"

برای شاه اخاب ضروری نبود که به خداوند گوش کند. او تنها به حمله به شهر راموت فکر می کرد.

هرکس که به حرف های خداوند گوش ندهد، زندگیش در خطر خواهد بود. جاسوسان اخاب به طور مخفیانه به نقشه ی جنگ دشمن گوش دادند.

جاسوس: "موقع جنگ با اخاب و لشکرش، فقط به شاه شلیک کنید."

ولی اخاب باهوش بود.

اخاب: "پادشاه یهوشافاط، من می خواهم تغییر قیافه بدهم، ولی شما در لباس پادشاهی خود بمانید. و آنوقت با همدیگر به جنگ می رویم."

پادشاه یهوشافاط همین کار را کرد. من متوجه نمی شوم. چرا او به نصیحت خداوند گوش نکرد؟ معمولا او تصمیماتش را با کمک خداوند می گیرد.

جنگ سختی بود. و دشمن فقط بر پادشاه تمرکز کرده بود.

حتما می توانید حدس بزنید که چه اتفاقی افتاد. زمانی که دشمن پادشاه یهوشافاط را در لباس شاهانه اش دید فکر کرد شاه اخاب است و او را هدف قرار داد. یهوشافاط برای زندگیش فریاد می کشید. الان او این حقیقت را فهمیده بود: هر کسی که به خداوند گوش ندهد زندگیش را به خطر می اندازد. ولی خداوند کاری کرد که دشمنان دیگر به او شلیک نکنند.

یکی از سربازان تیرش را به طور تصادفی به طرف شاه اخاب انداخت و او را زخمی کرد. هنگام غروب، او مرد. او به این خاطر که هرگز به خداوند گوش نداده بود زندگیش را از دست داد.

و حواس یهوشافاط سر جایش آمد. آیا او دوباره بدون خداوند تصمیمی خواهد گرفت؟ هر کسی که به خداوند گوش نکند زندگیش به خطر خواهد افتاد. پادشاه یهوشافاط بدون خداوند در راه دیگری قدم گذاشته بود. و بعد از آن پشیمان شد.

حتی اگر گوش دادن به خداوند برای گروهی از دوستانت ضروری نیست، تو مثل ماهیی باش که خلاف جریان شنا می کند. مهم نیست دیگران چه فکری می کنند، تو به خداوند گوش کن. و با کسانی مشورت کن که عیسی را می شنتاسند و دوستش دارند.

هر کسی که به خداوند گوش نکند زندگیش به خطر می افتد. وقتی به خداوند گوش می دهم بسیار خوشحال می شوم زیرا می دانم که او بهترین را برای من می خواهد.

افراد حاضر: راوی، اخاب، میکایاه، جاسوس

ynamreG FEC :thgirypoC ©