Home
Links
Contact
About us
Impressum
Site Map


YouTube Links
App Download


WATERS OF LIFE
WoL AUDIO


عربي
Aymara
Azərbaycanca
Bahasa Indones.
বাংলা
Български
Cebuano
Deutsch
Ελληνικά
English
Español-AM
Español-ES
فارسی
Français
Fulfulde
Gjuha shqipe
Guarani
հայերեն
한국어
עברית
हिन्दी
Italiano
Қазақша
Кыргызча
Македонски
Malagasy
മലയാളം
日本語
O‘zbek
Plattdüütsch
Português
پن٘جابی
Quechua
Română
Русский
Schwyzerdütsch
Srpski/Српски
سِنڌِي‎
Slovenščina
Svenska
தமிழ்
Türkçe
Українська
اردو
中文

Home -- Farsi -- Perform a PLAY -- 150 (Very brave 2)

Previous Piece -- Next Piece

!نمایش نامه ها – برای دوستانتان اجرا کنید
نمایش نامه ها جهت اجرای کودکان

051. خیلی شجاع 2


این کار بسیار شجاعانه بود. اینام نمی خواست نوشیدنی دکتر جادوگر را بنوشد، و به همین خاطر آن را از پنجره بیرون ریخت.

اینام: "خداوند عیسی، من به تو اعتماد دارم، لطفا مرا شفا بده."

و حال دختر اندونزیایی دوباره خوب شد. زمانی که اینام خوب شد، بلافاصله به مراسم آن کلیسای کوچک در جنگل رفت.

(صدای موسیقی)

او با خوشحالی همراه دیگران، ترانه های زیبایی درباره عیسی خواند.

و سپس به آنها گفت که عیسی دعای او را شنیده و حالش را خوب کرده است.

زن: "و مادرت فکر می کند چه کسی تو را خوب کرده است؟"

اینام: "او فکر می کند نوشیدنی که دکتر جادوگر به من داده بود مرا خوب کرده است."

زن: "آیا می خواهی حقیقت را به او بگویی؟"

زمانی که اینام به خانه برگشت درباره ی آن فکر کرد. او بیشتر وقتها به خاطر ایمانش به عیسی کتک می خورد.

روز بعد او به آشپزخانه رفت و مادرش را زمانی که ادویه ها را خرد می کرد تماشا کرد.

اینام: "مامان، حتما فکر می کنی که نوشیدنی دکتر جادوگر مرا دوباره خوب کرده است. ولی این درست نیست. من آن نوشیدنی را از پنجره بیرون ریختم. عیسی سلامتیم را دوباره به من برگرداند."

مادر: "که اینطور! این یعنی تو ما را گول زدی."

به نظر چندان بد نمی آمد. برعکس، پدر و مادرش در تمام این مدت از اینام شجاعشان متعجب بودند که با وجود آنهمه کتک، همچنان به عیسی وفادار بود.

مادرش به خورشید نگاه کرد.

مادر: "اینام، وقت رفتن به کلیساست."

اینام دستانش را دور مادرش حلقه کرد.

برای اولین بار، او با اجازه ی پدر و مادرش به مراسم رفت. و بعد از مدتی، پدر و مادرش هم همراهش رفتند. اینام بسیار خوشحال بود که بین پدر ومادرش نشسته بود، آنها به همراه هم، به داستان عیسی گوش دادند.

پدر و مادرش درباره ی چیزهایی که در آن کلیسای کوچک شنیده بودند بسیار فکر کردند. و مذهب خودشان را با ایمان در عیسی مقایسه کردند، ایمانی که به دخترشان چنان قدرتی داده بود که حتی با آنهمه کتک، همچنان ایماندار باقی مانده بود.

روزی پدر و مادرش تصمیم گرفتند تا از عیسی پیروی کنند.

زندگی اینام با عیسی، آنها را متقاعد کرده بود که او وجود دارد و زنده است. با وجود کتک های بسیار، او به عیسی وفادار مانده بود و او را هرچه بیشتر دوست داشت.


افراد حاضر: راوی، زن، اینام، مادر

ynamreG FEC :thgirypoC ©

www.WoL-Children.net

Page last modified on August 08, 2024, at 08:23 AM | powered by PmWiki (pmwiki-2.3.3)