Home
Links
Contact
About us
Impressum
Site Map


YouTube Links
App Download


WATERS OF LIFE
WoL AUDIO


عربي
Aymara
Azərbaycanca
Bahasa Indones.
বাংলা
Български
Cebuano
Deutsch
Ελληνικά
English
Español-AM
Español-ES
فارسی
Français
Fulfulde
Gjuha shqipe
Guarani
հայերեն
한국어
עברית
हिन्दी
Italiano
Қазақша
Кыргызча
Македонски
മലയാളം
日本語
O‘zbek
Plattdüütsch
Português
پن٘جابی
Quechua
Română
Русский
Schwyzerdütsch
Srpski/Српски
Slovenščina
Svenska
தமிழ்
Türkçe
Українська
اردو
中文

Home -- Farsi -- Perform a PLAY -- 148 (The hardest test 3)

Previous Piece -- Next Piece

!نمایش نامه ها – برای دوستانتان اجرا کنید
نمایش نامه ها جهت اجرای کودکان

841. مشکلترین امتحان 3


آیا درست می گویم؟ زمانی که امتحان سختی دارید، ترجیح می دهید آن روز را در رختخواب بمانید.

اما درباره ی ابراهیم اینطور نبود. او صبح بسیار زود بیدار شد. او امتحان ریاضی و یا علوم نداشت. خداوند می خواست ایمانش را آزمایش کند.

صدای خداوند: "ابراهیم!"

ابراهیم: "اینجا هستم."

صدای خداوند: "اسحاق، تنها پسرت که عاشقش هستی را بردار و به زمین موریا برو. او را در کوهستان قربانی کن، جایش را به تو نشان خواهم داد."

هرکسی که خداوند را نمی شناسد و یا دوستش ندارد، فکر خواهد کرد که او ظالم است. ابراهیم درباره ی کسی که او را آزمایش می کرد به بدی فکر نمی کرد.

انجیل به سادگی به ما می گوید: ابراهیم صبح زود بیدار شد و الاغش را زین کرد. برای قربانی چوب ها را قطعه قطعه کرد و دو خدمت کار را نیز به همراه پسرش، اسحاق، با خود برد.

آنها تقریبا 57 مایل راه رفتند. راه زیادی بود، راهی که ممکن بود آنها را در هر زمان وادار به برگشت کند.

بعد از سه روز، ابراهیم کوهستان را دید. به سمت خدمتکارانش برگشت.

ابراهیم: "در اینجا به همراه الاغ بمانید. من و پسرم می خواهیم با خداوند راز و نیاز کنیم. پس از آن بر می گردیم."

آیا شنیدید؟ ابراهیم گفت: ما دوباره می آییم. او به شدت ایمان داشت که خداوند پسرش، اسحاق را به زندگی بر خواهد گرداند.

پسر چوب ها را آورد و پدر ظرف، زغال و چاقو را برداشت.و به راه خود همراه یکدیگر ادامه دادند.

اسحاق: "پدر!"

ابراهیم: "بله، پسرم."

اسحاق: "ما چوب و آتش را داریم، ولی بره ی قربانی کجاست؟"

ابراهیم: "ما آن را به خداوند واگذار می کنیم، خودش قربانی را مهیا خواهد کرد پسرم."

زمانی که آنها به جایی رسیدند که خداوند به ایشان نشان داده بود، ابراهیم یک محراب ساخت و چوب ها را بر روی آن چید. او پسرش را بست و بر روی چوب ها در محراب گذاشت. سپس چاقو را برداشت.

فرشته: "ابراهیم! ابراهیم!"

ابراهیم: "اینجا هستم."

فرشته: "به پسرت آسیبی نزن. الان می بینم که تو خداوند را حتی بیشتر از پسر خودت دوست داری."

ابراهیم سخت ترین آزمایش را پشت سر گذاشت. چند صد متر دورتر از موریا، سالها بعد خداوند یگانه پسر خودش، عیسی را بر روی صلیب قربانی کرد، تا آنکه ما بتوانیم فرزندان او شویم اگر که در او ایمان بیاوریم. آیا الان می خواهید با من دعا کنید؟

خداوند عیسی، من درست مثل ابراهیم در تو ایمان می آورم.

چه اتفاقی برای افرادی می افتد که چنین ایمانی دارند؟


افراد حاضر: راوی، ابراهیم، صدای خداوند، اسحاق، فرشته

ynamreG FEC :thgirypoC ©

www.WoL-Children.net

Page last modified on August 08, 2024, at 08:04 AM | powered by PmWiki (pmwiki-2.3.3)