STORIES for CHILDREN by Sister Farida

(www.wol-children.net)

Search in "Farsi":

Home -- Farsi -- Perform a PLAY -- 096 (My parents are separated)

Previous Piece -- Next Piece

!نمایش نامه ها – برای دوستانتان اجرا کنید
نمایش نامه ها جهت اجرای کودکان

69. والدین من جدا شده اند


دختر: "یک بازی فوق العاده بود."

پسر: "ما مسابقه را بردیم."

دختر: "از خودراضی."

همه ی بچه ها موقع خداحافظی از گروه جوانان خیلی خوشحال بودند به جز استفی.

راوی: "استفی، چه شده است؟ چرا تغییر کردی؟ حالت خوب نیست؟"

استفی: "همه چیز احمقانه است. پدرم دیگر پیش ما نیست. او رفته است. تنها، بدون من و خواهرم. مادرم می گوید او یک دوست دختر دارد. و او را بیشتر از ما دوست دارد."

راوی: "حتما برایت خیلی سخت است. می دانم وقتی مادر و پدر از هم جدا می شوند اوضاع چطور می شود."

استفی: "از وقتی ما را ترک کرده همه چیز خیلی ناراحت کننده است."

راوی: "و تو احساس تنهایی می کنی، درست است؟"

استفی: "از او متنفرم. او پدرم را از من گرفت. شما فکر می کنید او پیش ما بر می گردد؟ آیا عیسی می تواند همه چیز را دوباره مثل اولش کند؟"

راوی: "من کاملا مطمئنم که او می تواند، استفی. او می خواهد که همه ی خانواده ها خوشبخت باشند. او این جدایی را دوست ندارد. ولی یک مشکل وجود دارد."

استفی: "چه مشکلی؟"

راوی: "مردم مشکل او هستند. آنها نمی خواهند آنچه را که او می گوید انجام دهند. آنها می خواهند راه خودشان را بروند و طلاق بگیرند. و همیشه وقتی این اتفاق می افتد بچه ها آسیب زیادی می بینند. و ناراحتی زیادی ایجاد می شود."

استفی: "من امیدوارم که پدرم دوباره برگردد و همه چیز مثل قبل شود."

راوی: "من برایت دعا می کنم، و می دانم که عیسی هم همین را برای تو می خواهد. ولی اگر این اتفاق نیفتاد، این را بدان که او می تواند همه ی ناراحتی ها را از بین ببرد، استفی. این کار ممکن است خیلی طول بکشد و گاهی ناراحتی ها دوباره شروع می شوند."

استفی: "هر وقت به پدرم فکر می کنم، گریه ام می گیرد."

راوی: "می فهمم. ببین، عیسی می خواهد تو را با خواندن چیزی که روی این کارت نوشته شده آرام کند. لطفا این را بخوان."

استفی: "مادر و پدرم مرا تنها گذاشته اند ولی خداوند مرا می پذیرد."

راوی: "مردم ما را نا امید می کنند و تنها می گذارند، ولی عیسی هرگز چنین کاری نمی کند. تو می توانی با او درددل کنی، می توانی گریه کنی. او همیشه به تو خیلی نزدیک است. این کارت آن را به تو یادآوری می کند. به همین خاطر آنرا به تو می دهم."

استفی: "ممنونم. آیا می توانم بعضی وقتها در این باره با شما حرف بزنم؟"

راوی: "حتما. من همیشه برای تو وقت دارم، استفی."

استفی: "الان باید بروم. خدانگهدار."

راوی: "خداحافظ، بعدا می بینمت. تو می توانی حتی برایم بنویسی."


افراد حاضر: راوی، استفی، پسر، دختر

ynamreG FEC :thgirypoC ©

www.WoL-Children.net

Page last modified on August 06, 2024, at 11:56 AM | powered by PmWiki (pmwiki-2.3.3)